چیزی به من بگو ، دستی به من بده ، راهی به من ببخش و آفتاب کن که می خواهم در چشم های تو شب را زبون تر از همیشه به بینم ! و طوفان شوم به سبزه و بگذارم در باغ هر چیز دیگر است دریا نشین شود و دریا در چشم های تو باغی چنین شود
چیزی به من بگو دستی به من بده راهی به من ببخش ...
اسماعیل شاهرودی
مدیریت
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 03:31 ب.ظ
پیش ازآمدن تو آبی آرام اجازه جاری شدن را ندارد شقایق عاشق عید است و منتظر آسمان غمگین است و چشم براه پیش از آمدن تو قلبها بی ستاره و تنها.... غروب بی افق و سپیده دم بی نور.... فاصله ها مبهم و رویاها حقیقتی تلخ... عشق احساسی غریب است وبهار بی مفهوم و پوچ. پیش از تو چشمها در حسرت یک نگاه عاشقانه وچراغ ساحل آسودگی ها در بی کرانی دریا ناپدید پیش از تو نیازمند چیزی بودم که باورش کنم و تو در راهی آرام و بی وقفه اکنون به برکت آمدن توست... که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم نشسته ام به انتظاری شیرین تر از هر شاخه نباتی . همین
پیش ازآمدن تو آبی آرام اجازه جاری شدن را ندارد
شقایق عاشق عید است و منتظر
آسمان غمگین است و چشم براه
پیش از آمدن تو قلبها بی ستاره و تنها....
غروب بی افق و سپیده دم بی نور....
فاصله ها مبهم و رویاها حقیقتی تلخ...
عشق احساسی غریب است وبهار بی مفهوم و پوچ.
پیش از تو چشمها در حسرت یک نگاه عاشقانه
وچراغ ساحل آسودگی ها در بی کرانی دریا ناپدید
پیش از تو نیازمند چیزی بودم که باورش کنم
و تو در راهی آرام و بی وقفه
اکنون به برکت آمدن توست...
که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم
نشسته ام به انتظاری شیرین تر از هر شاخه نباتی . همین
کجایی دنبالت می گردم